بهترین ویژگی های اندروید N چه خواهد بود ؟
March 10, 2016آماده باش پهبادهای نظامی در آمریکا توسط پنتاگون
March 10, 2016مصطفی چمران فعال سیاسی، نظامی، فیزیکدان ایرانی و بنیان گذار ستاد جنگ های نامنظم در جنگ ایران و عراق بود.
خلاصه
چمران پیش از انقلاب 57 انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا را پایه ریزی کرد، سپس به لبنان رفته و در آن جا به همراه امام موسی صدر جنبش امل را تشکیل داد. با انقلاب در ایران وی پس از 21 سال به ایران باز گشته و پس از آموزش نیرو های سپاه، از سوی مهندس بازرگان به معاونت نخست وزیری دولت موقت در امور انقلاب منصوب شد.
بعد از موفقیت در پاوه، روح الله خمینی مسئولیت وزارت دفاع را به وی سپرد. از دیگر مسئولیت های وی میتوان به نمایندگی تهران در اولین دوره مجلس شورای اسلامی و نمایندگی در شورای عالی دفاع اشاره کرد.
وی با شروع جنگ به اهواز رفت و ستاد جنگ های نامنظم را بنیان گذاری کرد. از دیگر کار های مهم وی ایجاد هماهنگی بین نیرو های ارتش، سپاه و نیرو های داوطلب مردمی بود که در منطقه حضور داشتند.
مصطفی چمران در سی و یک ام خرداد ماه 1360 در مسیر دهلاویه سوسنگرد بر اثر اصابت ترکش خمپاره به پشت سرش به شهادت رسید. مصطفی چمران یک فیزیکدان بود، وی با ممتاز ترین درجه علمی موفق به اخذ دكترای الكترونیک و فیزیک پلاسما مهندسی هسته ای از دانشگاه کالیفرنیا، برکلی گردید.
زندگی نامه
کودکی و تحصیلات
مصطفی چمران در سال 1311 خورشیدی در خیابان پانزده خرداد تهران، بازار آهنگر ها، محله سرپولک به دنیا آمد. او فرزند حسن چمران ساوجی بود که از روستای چمران ساوه به تهران مهاجرت کرد.
او تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیک پامنار، گذراند و دوران متوسطه را در دارالفنون و البرز طی کرد. به سال 1332 با رتبه 15 در رشته الکترومکانیک دانشکده فنی دانشگاه تهران پذیرفته شد.
او در تمام دوران تحصیل شاگرد اول بود و از استاد سخت گیر خود مهدی بازرگان نمره بیست و دو را در درس ترمودینامیک دریافت کرد. در درس های آن روز رایانه آنالوگ، جزو مهم ترین و سخت ترین درس ها بود که چمران از آن هم نمره 20 گرفت و در میان دانشجویان، پیشرو بود.
سپس با دریافت بورس تحصیلی به دانشگاه تگزاس A&M آمریکا رفت و با وجود عدم تسلط به زبان انگلیسی در سال نخست، در این رشته به عنوان دانشجوی ممتاز، درجه کارشناسی ارشد را کسب نمود.
سپس برای اخذ درجه دکتری در رشته پلاسما فیزیک به دانشگاه برکلی ایالت کالیفرنیا رفت و در آنجا نیز درخشید به گونه ای که پایان نامه او مرجع بسیاری از مقالات علمی دانش روز در زمینه پلاسما فیزیک شد.
وی در دهه 60 در آزمایشگاه های بل و هم چنین آزمایشگاه پیشرانه جت ناسا استخدام شد. او در کنار زبان فارسی به زبان های عربی، ترکی، فرانسوی، انگلیسی و آلمانی مسلط بود و در کنار دانش، به هنر نیز توجه داشت.
چمران، ازدواج و خانواده
مصطفی چمران دو بار ازدواج کرد، بار اول در سال 1340 با یک زن مسلمان آمریکایی به نام تامسن هیمن که نام او را پروانه گذاشت و ثمره این ازدواج یک دختر به نام روشن و سه پسر به نام های رحیم، علی و جمال بود؛ جمال در کودکی در استخر خانه پدر همسر چمران غرق شد.
سه فرزند دیگر هر کدام در شهری در کناره غربی آمریکا زندگی می کنند. همسر آمریکایی وی پس از مهاجرت به لبنان و مدتی زندگی کردن در آنجا، به دلیل شرایط سخت و محرومیت شدید، تصمیم به بازگشت به آمریکا گرفت و او را تنها گذاشت و در سال 2009 در گذشت.
در ادامه حضور مصطفی چمران در لبنان نقاشی شمع او، آغاز آشنایی او با غاده جابر شد که درنهایت به ازدواج او با همسر لبنانی اش انجامید. واسطه این آشنایی و ازدواج، شخص امام موسی صدر و یک روحانی ایرانی به نام سید غروی بوده است. عباس چمران، برادر او آخرین رئیس دانشکده مهندسی برق دانشگاه صنعتی شریف قبل از انقلاب بود که پس از مرگ او درگذشت و مهدی چمران برادر دیگر او سابقه ریاست شورای شهر تهران را دارد.
چمران و سیاست
چمران از 15 سالگی در جلسات تفسیر قرآن سید محمود علایی طالقانی در مسجد هدایت و در دروس فلسفه و منطق مرتضی مطهری و نیز در جلسات دیگر شرکت داشت.
چمران از نخستین اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سیاسی دوران مصدق، از مجلس چهاردهم تا ملی شدن صنعت نفت شرکت فعال داشت.
او در روز 16 آذر 1332 در حمله گارد به دانشکده فنی دانشگاه تهران جزو معترضان به حضور نیکسون بود. چمران از مسوولان نهضت مقاومت ملی و عضو جبهه ملی در دانشگاه تهران به شمار میآمد.
او به همراه چند تن از هم فکرانش نهضت آزادی ایران در خارج از کشور را تاسیس کرد.
از دیگر فعالیت های سیاسی چمران در مدت زندگی ایشان میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
- نماینده دوره اول مجلس شورای اسلامی
- وزیر دفاع ایران
- عضو و نماینده رهبر در شورای عالی دفاع
- معاون نخستوزیر ایران در امور انقلاب
چمران در آمریکا
چمران از شاگردان محمود طالقانی در ایران و از اعضای بنیان گذار نهضت آزادی خارج از کشور بود. در آمریکا با همکاری ابراهیم یزدی برای اولین بار انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا را پایه ریزی کرد و از موسسین انجمن اسلامی دانشجویان ایرانی در کالیفرنیا بود.
به دلیل این فعالیت ها، بورس تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژیم شاه قطع شد و از آن پس تا پایان دوره دکتری در دانشگاه برکلی به عنوان پژوهش یار مشغول به کار شد.
در سال 1962 پس از فارغالتحصیل شدن با خانواده خود به نیوجرسی منتقل شد و ضمن عضویت در شورای مرکزی جبهه ملی به عنوان عضو هیئت اجرایی و مسئول مالی به فعالیت پرداخت. تدارک اعتراضات و بسیج دانشجویان در جلوی سازمان ملل در نیویورک، جلوی کاخ سفید در واشنگتن و همچنین سفارت ایران در شهر واشنگتن و سایر کنسولگری ها در شهرهای شیکاگو، نیویورک، سانفرانسیسکو در جهت اعتراض به وضعیت سیاسی اجتماعی ایران بخش عمدهای از تلاش و فعالیتهای او در این سالها است.
چمران در یکی از موسسات پژوهشی بزرگ آمریکایی به نام بل استخدام می شود.
بست نشستن در عبادتگاه سازمان ملل
در سازمان ملل، محلی به عنوان معبد طراحی گردیده که نه مسجد است نه کلیسا؛ صرفا عبادتگاه است. اتاقی است بزرگ و ساده که به صورت یک اتاق آرام و فضایی روحانی طراحی شده و بعضی از بازدید کنندگان لحظاتی در این محل توقف کرده و با خود خلوت و به نیایش درونی می پردازند.
دوازده نفر از ایرانیان طبق قرار قبلی در این محل حاضر شده و به اصطلاح بست می نشینند. پس از چند دقیقه توجه مامورین به این افراد که بیش از حد معمول در محل عبادتگاه توقف کرده اند جلب می شود.
مامورین خواستار خروج ایشان از عبادتگاه می شوند. جمع متحصن خواستار ملاقات با دبیر کل سازمان ملل می شوند که با مخالفت مامورین روبه رو می شوند. از طرفی دیگر، عدهای از اعضاء جبهه ملی و دانشجویان هم در خارج از ساختمان تجمع کرده و پلاکارد ها و بیانیه هایی به زبان انگلیسی در اعتراض به شاه و هیئت حاکمه ایران بین توریست ها و مردم توزیع می کنند.
خبر تحصن ایرانیان در محل سازمان ملل خبرنگاران را به آنجا می کشاند. مامورین که از خروج متحصنین نا امید می شوند گارد مخصوص را آورده و دست و پای آن ها را گرفته، کشان کشان از سازمان ملل بیرون می برند و خبرنگاران خارجی و تلویزیون های سراسری آمریکا از این صحنه فیلم برداری می کنند.
دکتر چمران در در مصر
چمران پس از اتمام تحصیلات و پس از تظاهرات پانزده خرداد توسط خسرو قشقایی به همراه ابراهیم یزدی، رهسپار مصر شد و به تأسیس اولین پایگاه آموزش جنگ های مسلحانه پرداخت. او به مدت دو سال، در زمان جمال عبد الناصر، سخت ترین دوره های چریکی و پارتیزانی را آموخت و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته شد.
در مصر با مشاهده جریان ناسیونالیسم عربی به جمال عبدالناصر اعتراض کرد و جمال ضمن پذیرش این اعتراض گفت که جریان ناسیونالیسم عربی آن قدر قوی است که نمیتوان به راحتی با آن مقابله کرد و به دنبال آن به چمران و یارانش اجازه داد که در آن کشور نظرات خود را بیان کنند.
عادل عون معروف به ابو یاسر از مبارزین قدیمی لبنانی که از دوستان چمران در مصر و همرزمش در لبنان بوده است میگوید:
از چمران در مورد علت ترک آمریکا و آمدنشان به مصر پرسیدم که گفتند: به این دلیل که نمیخواستند در پیشرفت صنایع نظامی آمریکا شرکت کنند و برای کمک به برادران مسلمان در این دوره نظامی شرکت کرده اند.
برای من عجیب بود؛ گویا ایشان جزو پنج متفکر مسلمانی بودند که در پروژه گسترش و پیشرفت سلاح های آمریکایی باید شرکت می کردند. میگفت من از آتش فرار کردهام، گویا ایشان از مرکز علمی که در آن بودند 2 سال مرخصی گرفته بودند تا به گروه های مبارز بپیوندند.
دکتر چمران در لبنان
در سال 1350 امام موسی صدر در سفری به تهران ضمن ملاقات با مهدی بازرگان و گزارش خدمات در لبنان، از تشکیل یک مدرسه در شهر صور خبر می دهد و از ایشان معرفی یک مهندس مجرب جهت اداره مدرسه را خواستار میشود.
مهندس بازرگان، چمران را معرفی می نماید. پس از تماس امام موسی صدر با چمران، این امر مورد قبول او قرار گرفته و وی دوباره همه چیز را رها کرده و به سوی لبنان رهسپار میگردد.
چمران در لبنان، در کنار امام موسی صدر، به فعالیت های فرهنگی و چریکی می پردازد و مدیریت مدرسه صنعتی جبل عامل را به عهده میگیرد. محمد نصرالله عضو هیئت رئیسه جنبش اَمل درباره حضور مصطفی چمران در لبنان میگوید:
مصطفی چمران بر حسب خواست امام موسی صدر از مصر به لبنان آمد. همسر ایشان به همراه سه پسر و یک دختر نیز به لبنان آمدند. اما به دلیل عدم وجود مدرسه برای آنان خانواده چمران نتوانست در لبنان زندگی کند. او از همسرش جدا شد و خانواده اش را رها کرد تا با خانواده فقرا زندگی کند. خودش می گفت من خاک کفش های فقرا هستم. چمران در دل شیعیان لبنان جاودان است
امام موسی صدر وصیت کرد که همواره حرف مصطفی چمران اجرا شود. تاسیس پایگاه چریکی مستقل برای تعلیم مبارزان ایرانی در لبنان، از دیگر اهداف چمران بوده است. چمران در لبنان، به کمک امام موسی صدر، «حرکةالمحرومین» و سپس جناح نظامی آن، سازمان امل را پایه گذاری کرد.
از سال 1971 که به جنوب لبنان آمده بود، کلاسهایی برای درس های ایدئولوژیک اسلامی به سبک انجمن های اسلامی دانشجویان به راه انداخت. از هر دهی یک یا دو نفر از معلمین مسلمان را انتخاب کرد که در کل حدود 150 نفر می شدند؛ هفته ای یک بار به مدرسه میآمدند و جلساتی اسلامی برپا می شد که امام موسی صدر، شیخ مهدی شمس الدین، محمدحسین فضلالله و رجال دیگر سخنرانی می کردند و بعد خودش وارد بحث می شد و یک سلسله دروس ایدئولوژیک بیان میکرد.
همین افراد بودند که اولین هسته های سازمان «حرکت المحرومین» در جنوب را تشکیل دادند. او در بیروت نیز نظیر این اقدام را انجام داد.
هنگامی که منطقه شیعه نشین نبعه توسط فالانژ ها محاصره شده بود، چمران در ماموریتی خطرناک، سوار بر زره پوشی از ارتش لبنان، خود را به داخل منطقه محاصره شده می رساند. در میان راه فالانژیست ها زره پوش را متوقف می کنند و می خواهند در آن را باز کنند که چمران از داخل دستگیره در را محکم می گیرد و آنها فکر می کنند در قفل است و وقتی از شیشه کوچک به داخل نگاه می کنند او خود را پنهان میکند؛ آنها نیز با تصور اینکه کسی داخل نیست منصرف می شوند.
چمران پس از سه روز ماندن در نبعه تصمیم به مراجعت می گیرد. برای بازگشت زره پوشی نبود؛ لذا با ارمنی ها تماس می گیرد؛ ارمنی ها در قبال گرفتن پول شیعیان را به بیروت می رساندند و اکثریت آنها در میان راه به اسارت می افتادند و کشته می شدند. چمران با اتومبیل، همراه سه نفر ارمنی، وارد منطقه فالانژیست ها می شود و در پست ایست و بازرسی فالانژ ها با استفاده از گذرنامه یک شخص فرانسوی که شباهتی به چمران داشته، شروع به صحبت به زبان فرانسه با مأمورین می کند و بدین ترتیب از محاصره آنها خارج می شود. او گزارشی از وضعیت وخیم شیعیان جنگ زده نبعه به امام موسی صدر می دهد.
امام موسی صدر با دوستی در فرانسه تماس گرفته و تقاضای کمک می نماید؛ او نیز با سازمان پزشکان بدون مرز تماس برقرار می کند و اکیپی متشکل از چهار پزشک فرانسوی به همراه سه پرستار عازم نبعه می شوند. چمران دوباره همراه با اکیپ فرانسوی عازم نبعه می شود که در میان راه اتومبیل آنها را به رگبار می بندند و سوراخ سوراخ می کنند.
چمران ارادت زیادی به امام موسی صدر داشت و از یادداشت هایش این امر کاملا هویداست.
چمران نسبت به گروه های سیاسی لبنان شناخت زیادی داشت، وی آزردگی خاطر خویش را از باران تهمت هایی که گروه های مختلف سیاسی به او می زدند کتمان نمی کند. از جمله اتهامات که به چمران زده بودند، تسلیم نمودن اردوگاه بزرگ فلسطینی تل زعتر به کتائب فالانژ ها بوده است.
چمران با رهبران فلسطینی و در راس آنها، یاسر عرفات نیز تماس و همکاری نزدیک داشته است به طوری که یاسر عرفات و ابوجهاد می آمدند و از او مشورت می گرفتند.
بازگشت دکتر چمران به ایران
در بحبوحه پیروزی انقلاب 57 ، چمران در نظر داشت که پانصد رزمنده از سازمان «آمل» را تجهیز نموده و خود را به وسط معرکه نبرد در ایران برساند. دولت سوریه نیز دادن امکانات و هواپیما برای انتقال رزمندگان را تقبل نموده بود تا در هر جا که سازمان آمل می خواهد رزمندگانش را پیاده کند. اما نبرد در تهران 24 ساعت بیشتر طول نکشید و طرح به مرحله اجرا در نیامد.
با پیروزی انقلاب 1357 ، در سی ام بهمن همین سال چمران همراه با یک گروه 2 نفره از لبنان به ایران آمد و با آنکه قصد ماندن در ایران را نداشت، به توصیه سید روحالله خمینی در وطنش ماندگار شد.
در اوایل پیروزی انقلاب، به تربیت اولین گروه از پاسداران انقلاب در سعدآباد پرداخت.
دکتر چمران و مبارزات پاوه در کردستان
در آن شب مخوف پاوه، همه اميدها قطع شده بود و فقط چند پاسدار مجروح، خسته و دلشكسته در ميان هزاران دشمن مسلح به محاصره افتاده بودند. اكثريت پاسداران قتل عام شده بودند و همه شهر و تمام پستي و بلندي ها به دست دشمن افتاده بود و موج نيرو هاي خونخوار دشمن لحظه به لحظه نزديكتر ميشد.
باران گلوله ميباريد و ميرفت تا آخرين نقطه مقاومت نيز در خون پاسداران غرق گردد. ولي دكتر چمران با شهامت و شجاعت و ايثارگري فراوان توانست اين شب هولناک را با پيروزي به صبح اميد متصل كند و جان پاسداران باقيمانده را نجات دهد و شهر مصيبتزده را از سقوط حتمي برهاند.
آنگاه فرمان انقلابي امامخميني(ره) صادر شد. فرماندهي كل قوا را به دست گرفت و به ارتش فرمان داد تا در 24 ساعت خود را به پاوه برساند و فرماندهي منطقه نيز به عهدة دكتر چمران واگذار شد.
رزمندگان از جان گذشته انقلاب، اعم از سرباز و پاسدار به حركت درآمدند و همه تجارب انقلابي، ايمان، فداكاري، شجاعت،قدرت رهبري و برنامه ريزي دكتر چمران در اختيار نيرو هاي انقلاب قرار گرفت و عالي ترين مظاهر انقلابي و شكوهمند ترين قهرماني ها به وقوع پيوست و در عرض 15 روز شهرها و راه ها و مواضع استراتژيك كردستان به تصرف نيرو هاي انقلاب اسلامي درآمد و كردستان از خطر حتمي نجات يافت و مردم مسلمان كرد با شادي و شعف به استقبال اين پيروزي رفتند.
پست جدید چمران بعنوان وزیر دفاع
دكتر چمران بعد از اين پيروزي بي نظير به تهران احضار شد و از طرف رهبر عالي قدر انقلاب، امامخميني(ره)، به وزارت دفاع منصوب گرديد.
در پست جديد، براي تغيير و تحول ارتش از يك نظام طاغوتي، به يك سلسله برنامه هاي وسيع بنيادي دست زد كه پاكسازي ارتش و پياده كردن برنامه هاي اصلاحي از اين قبيل است تا به ياري خدا و پشتيباني ملت، ارتشي به وجود آيد كه پاسدار انقلاب و امنيت استقلال كشور باشد و رسالت مقدس اسلامي ما را به سرمنزل مقصود برساند.
دکتر چمران و نمایندگی مجلس
دكتر مصطفي چمران در اولين دور انتخابات مجلس شوراي اسلامي، از سوي مردم تهران به نمايندگي انتخاب شد و تصميم داشت در تدوين قوانين و نظام جديد انقلابي، بخصوص در ارتش، حداكثر سعي و تلاش خود را بكند تا ساختار گذشتة ارتش به نظامي انقلابي و شايسته ارتش اسلامي تبديل شود.
در يكي از نيايش هاي خود بعد از انتخاب نمايندگي مردم در مجلس شوراي اسلامي، اينسان خدا را شكر ميگويد:
«خدايا، مردم آنقدر به من محبت كرده اند و آنچنان مرا از باران لطف و محبت خود سرشار كرده اند كه به راستي خجلم و آنقدر خود را كوچک مي بينم كه نمي توانم از عهده آن به درآيم. خدايا، تو به من فرصت ده، توانايي ده تا بتوانم از عهده برآيم و شايسته اين همه مهر و محبت باشم.»
وي سپس به نمايندگي رهبر كبير انقلاب اسلامي در شوراي عالي دفاع منصوب شد و ماموريت يافت تا بطور مرتب گزارش كار ارتش را ارائه كند.
چمران در خوزستان
گروهي از رزمندگان داوطلب، به گِرد او جمع شدند و او با تربيت و سازماندهي آنان، ستاد جنگهاي نامنظم را در اهواز تشكيل داد. اين گروه كمكم قوت گرفت و منسجم شد و خدمات زيادي انجام داد.
تنها كساني كه از نزديک شاهد ماجرا هاي تلخ و شيرين، پيروزي ها و شكست ها، شهامت ها و شهادت ها و ايثارگري هاي آنان بودند، به گوش هاي از اين خدمات كه دكتر چمران شخصا مايل به تبليغ و بازگويي آنها نبود، آگاهي دارند.
ايجاد واحد مهندسي فعال براي ستاد جنگهاي نامنظم يكي از اين برنامه ها بود كه به كمك آن، جاده هاي نظامي به سرعت در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپ هاي آب در كنار رود كارون و احداث يک كانال به طول حدود بيست كيلومتر و عرض يک متر در مدتي حدود يک ماه، آب كارون را به طرف تانك هاي دشمن روانه ساخت، به طوري كه آنها مجبور شدند چند كيلومتر عقب نشيني كنند و سدي عظيم مقابل خود بسازند و با اين عمل فكر تسخير اهواز را براي هميشه از سر به دور دارند.
يكي از كارهاي مهم و اساسي او از همان روزهاي اول، ايجاد هماهنگي بين ارتش، سپاه و نيرو هاي داوطلب مردمي بود كه در منطقه حضور داشتند. بازده اين حركت و شيوه جنگ مردمي و هماهنگي كامل بين نيرو هاي موجود، تاكتيک تقريبا جديد جنگي بود؛ چيزي كه ابرقدرت ها قبلا فكر آن را نكرده بودند.
متاسفانه اين هماهنگي در خرمشهر بوجود نيامد و نيروهاي مردمي تنها ماندند. او تصميم داشت به خرمشهر نيز برود، ولي به علت عدم وجود فرماندهي مشخص در آنجا و خطر سقوط جدي اهواز، موفق نشد ولي چندين بار نيرو هايي بين دويست تا يک هزار نفر را سازماندهي كرده و به خرمشهر فرستاد و آنان به كمک ديگر برادران مقاوم خود توانستند در جنگي نابرابر مقابل حملات پياپي دشمن تا مدتها مقاومت كنند.
محرم ماه شهادت و پيروزي سوسنگرد
پس از يأس دشمن از تسخير اهواز، صدام سخت به فتح سوسنگرد دلبسته بود تا روياي قادسيه را تكميل كند و براي دومين بار به آن شهر مظلوم حمله كرد و سه روز تانک هاي او شهر را در محاصره گرفتند و روز سوم تعدادي از آنان توانستند به داخل شهر راه يابند.
دكتر چمران كه از محاصره تعدادي از ياران و رزمندگان شجاع خود در آن شهر سخت برآشفته بود، با فشار و تلاش فراوان خود و آيت الله خامنه اي، ارتش را آماده ساخت كه براي اولين بار دست به يک حمله خطرناک و حماسه آفرين نابرابر بزند و خود نيز نيرو هاي مردمي و سپاه پاسداران را در كنار ارتش سازماندهي كرد و با نظمي نو و شيوه هاي جديد از جانب جاده اهواز- سوسنگرد به دشمن يورش بردند.
شهيد چمران پيشاپيش يارانش، به شوق كمك و ديدار برادران محاصره شده در سوسنگرد، به سوي اين شهر ميشتافت كه در محاصره تانک هاي دشمن قرار گرفت. او ساير رزمندگان را به سوي ديگري فرستاد تا نجات يابند و خود را به حلقة محاصرة دشمن انداخت؛ چون آنجا خطر بيشتر بود و او هميشه به دامان خطر فرو ميرفت.
در اين هنگام بود كه نبرد سختي درگرفت؛ نيرو هاي كماندوي دشمن از پشت تانكها به او حمله كردند و او همچون شيري در ميدان، در مصاف با دشمن متجاوز از نقطه اي به نقطه اي ديگر و از سنگري به سنگري ديگر ميرفت.
كماندو هاي دشمن او را زير رگبار گلوله خود گرفته بودند، تانكها به سوي او تيراندازي ميكردند و او شجاعانه بدون هراس از انبوه دشمن و آتش شديد آنها سريع، چابك، برافروخته و شادان از شوق شهادت در ركاب حسين(ع) و در راه حسين(ع). در روز قبل از تاسوعا، به آتش آنها پاسخ گفته و هر لحظه سنگر خود را تغيير ميداد. در همين اثناء، همرزم باوفايش به شهادت رسيد و او يكتنه به نبرد حسين گونه خود ادامه ميداد و به سوي دشمن حمله ميبرد.
هرچه تنور جنگ گرم تر ميشد و آتش حمله بيشتر زبانه ميكشيد، چهره ملكوتي او، اين مرد راستين خدا و سرباز حسين(ع)، گل گون تر وشوق به شهادتش افزونتر ميشد تا آنكه در حين «رقص چنين ميانه ميدان» از دو قسمت پاي چپ زخمي شد.
با پاي زخمي بر يک كاميون عراقي حمله برد. سربازان صدام از يورش اين شير ميدان گريخته و او به كمک جوان چابک ديگري كه خود را به مهلكه رسانده بود، به داخل كاميون نشست و با لباني متبسم، ديگران را نويد پيروزي ميداد.
خبر زخمي شدن سردار پرافتخار اسلام، در نزديكي دروازه سوسنگرد، شور و هيجاني آميخته با خشم و اراده و شجاعت در ياران او و ساير رزمندگان افكند كه بيمحابا به پيش تاختند و شهر قهرمان و مظلوم سوسنگرد و جان چند صد تن رزمنده مومن را از چنگال صداميان نجات بخشيدند.
دكتر چمران با همان كاميوني كه خود را به بيمارستاني در اهواز رسانيد و بستري شد، اما بيش از يك شب در بيمارستان نماند و بعد از آن به مقر ستاد جنگهاي نامنظم و دوباره با پاي زخمي و دردمند به ارشاد ياران وفادار خود پرداخت.
جالب اينجا بود كه در همان شبي كه در بيمارستان بستري بود، جلسه مشورتي فرماندهان نظامي (تيمسار شهيدفلاحي، فرماندة لشگر 92، شهيد كلاهدوز، مسئولين سپاه و سرهنگ محمد سليمي كه رئيس ستاد او بود)، استاندار خوزستان و نمايندة امام در سپاه پاسداران (شهيدمحلاتي) در كنار تخت او در بيمارستان تشكيل شد و درهمان حال و همان شب، پيشنهاد حمله به ارتفاعات الله اكبر را مطرح كرد.
آغاز حركت مجدد
به رغم اصرار و پيشنهاد مسئولين و دوستانش، حاضر به ترك اهواز و ستاد جنگهاي نامنظم و حركت به تهران براي معالجه نشد و تمام مدت را در همان ستاد گذراند، در حالي كه در كنار بسترش و در مقابلش نقشههاي نظامي منطقه، مقدار پيشروي دشمن و حركت نيروهاي خودي نصب شده بود و او كه قدرت و ياراي به جبهه رفتن نداشت، دائماً به آنها مينگريست و مرتب طرحهاي جالب و پيشنهادات سازنده در زمينههاي مختلف نظامي، مهندسي و حتي فرهنگي ارائه ميداد. كمكم زخمهاي پاي او التيام مييافت و او ديگر نميتوانست سكون را تحمل كند و با چوب زيربغل به پا خاست و بازهم آمادة رفتن به جبهه شد.
به دنبال نبرد بيست و هشتم صفر (پانزدهم ديماه 59) كه منجر به شكست قسمتي از نيرو هاي ماشد و فاجعه هويزه به بار آمد، ديگر تاب نشستن نياورد، تعدادي از رزمندگان شجاع و جان بر كف را از جبهه فرسيه انتخاب كرد و با چند هلي كوپتر كه خود فرماندهي آنها را بر عهده داشت، با همان چوب زيربغل دست به عملي بي سابقه و انتحاري زد.
او در حالي كه از درد جنگ به خود ميپيچيد و از ناراحتي ميخروشيد، آماده حمله به نيروهاي پشت جبهه و تداركاتي دشمن در جاده جفير به طلايه شد كه به خاطر آتش شديد دشمن، هليكوپتر ها نتوانستند از سد آتش آنها از منطقه هويزه بگذرند و حمله هوايي دشمن هليكوپتر ها را مجبور به بازگشت ساخت كه وي از اين بازگشت سخت ناراحت و عصباني بود.
ديدار دکتر چمران با امام
بالاخره در اسفند ماه 59 چوب زير بغل را نيز كنار گذاشت و با كمي ناراحتي راه ميرفت و همراه با همرزمانش از يكايک جبهه هاي نبرد در اهواز ديدن كرد.
پس از زخمي شدن، اولينبار، براي ديدار با امام امت و عرض گزارش عازم تهران شد. به حضور امام رسيد و حوادثي را كه اتفاق افتاده بود و شرح مختصر عمليات و پيشنهادات خود را ارائه داد. امام امت(ره) پدرانه و با ملاطفت خاصي به سخنانش گوش ميداد، او و همه رزمندگان را دعا ميكرد و رهنمود هاي لازم را ارائه ميداد.
دكتر چمران از سكون و عدم تحركي كه در جبهه ها وجود داشت دائما رنج ميبرد و تلاش ميكرد كه با ارائه پيشنهادات و برنامه هاي ابتكاري حركتي بوجود آورد و اغلب اين حركتها را توسط رزمندگان شجاع و جانبر كف ستاد نيز عملي ميساخت.
او اصرار داشت كه هرچه زودتر به تپه هاي الله اكبر و سپس به بستان حمله شود و خود را به تنگ چزابه كه نزديكي مرز است، رسانده تا ارتباط شمالي و جنوبي نيروهاي عراقي و مرز پيوسته آنان قطع شود.
بالاخره در سيويكم ارديبهشت ماه سال شصت، با يك حمله هماهنگ و برقآسا، ارتفاعات الله اكبر فتح شد كه پس از پيروزي سوسنگرد بزرگترين پيروزي تا آن زمان بود. شهيد چمران به همراه رزمندگان شجاع اسلام در زمره اولين كساني بود كه پاي به ارتفاعات الله اكبر گذاشت؛ درحالي كه دشمن زبون هنوز در نقاطي مقاومت ميكرد.
او و فرمانده شجاعش ايرج رستمي، دو روز بعد، با تعدادي از جان بركفان و ياران خود توانستند با فداكاري و قدرت تمام تپه هاي شحيطيه (شاهسوند) را به تصرف درآوردند، درحالي كه ديگران در هاله اي از ناباوري به اين اقدام جسورانه مينگريستند.
پس از پيروزي ارتفاعات الله اكبر، اصرار داشت نيرو هاي ما هرچه زودتر، قبل از اينكه دشمن بتواند استحكاماتي براي خود ايجاد كند، به سوي بستان سرازير شوند كه اين كار عملي نشد و شهيد چمران خود طرح تسخير دهلاويه را با ايثار و گذشت و فداكاري جان بر كف ستاد جنگهاي نامنظم و به فرماندهي ايرج رستمي عملي ساخت.
فتح دهلاويه، در نوع خود عملي جسورانه و خطرناك و غرور آفرين بود. نيروهاي مومن ستاد پلي بر روي رودخانه كرخه زدند، پلي ابتكاري و چريكي كه خود ساخته بودند. از رودخانه عبور كردند و به قلب دشمن تاختند و دهلاويه را فتح كردند. اين اولين پيروزي پس از عزل بني صدر از فرماندهي كل قوا بود كه به عنوان طليعه پيروزي هاي ديگر به حساب آمد.
در سي ام خردادماه سال شصت، يعني يک ماه پس از پيروزي ارتفاعات الله اكبر، در جلسة فوق العاده شوراي عالي دفاع در اهواز با حضور مرحوم آيت الله اشراقي شركت و از عدم تحرک وسكون نيروها انتقاد كرد و پيشنهادات نظامي خود، از جمله حمله به بستان را ارائه داد.
اين آخرين جلسة شورايعالي دفاع بود كه شهيدچمران در آن شركت داشت و فرداي آن روز، روز غم انگيز و بسيار سخت و هولناكي بود.
شهادت دکتر چمران
در سحرگاه سي و يكم خردادماه شصت، ايرج رستمي فرمانده منطقه دهلاويه به شهادت رسيد و شهيد دكترچمران به شدت از اين حادثه افسرده و ناراحت بود. غمي مرموز همه رزمندگان ستاد، بخصوص رزمندگان و دوستان رستمي را فرا گرفته بود.
دستهاي از دوستان صميمي او ميگريستند و گروهي ديگر مبهوت فقط به هم مينگريستند. از در و ديوار، از جبهه و شهر، بوي مرگ و نسيم شهادت ميوزيد و گويي همه در سكوتي مرگبار منتظر حادثهاي بزرگ و زلزلهاي وحشتناك بودند.
شهيدچمران، يكي ديگر از فرماندهانش را احضار كرد و خود او را به جبهه برد تا در دهلاويه به جاي رستمي معرفي كند و در لحظه حركت وي، يكي از رزمندگان با سادگي و زيبايي گفت:
«همانند روز عاشورا كه يكايک ياران حسين(ع) به شهادت رسيدند، عباس علمدار او (رستمي) هم به شهادت رسيد و اينک خود او همانند ظهر عاشوراي حسين(ع) آمادة حركت به جبهه است.»
همة اطرافيانش هنگام خروج از ستاد با او وداع ميكردند و با نگاه هاي اندوهبار تا آنجا كه چشم ميديد و گوش ميشنيد، او و همراهانش را دنبال ميكردند و غمي مرموز و تلخ بر دلشان سنگيني ميكرد.
به طرف سوسنگرد به راه افتاد و در بين راه مرحوم آيت الله اشراقي و شهيد تيمسار فلاحي را ملاقات كرد. براي آخرين بار يكديگر را بوسيدند و بازهم به حركت ادامه داد تا به قربانگاه رسيد. همه رزمندگان را در كانالي پشت دهلاويه جمع كرد، شهادت فرماندهشان، ايرج رستمي را به آنها تبريک و تسليت گفت و با صدايي محزون و گرفته از غم فقدان رستمي، ولي نگاهي عميق و پرنور و چهرهای نوراني و دلي والامال از عشق به شهادت و شوق ديدار پروردگار، گفت:
«خدا رستمي را دوست داشت و برد و اگر ما را هم دوست داشته باشد، ميبرد.»
خداوند ثابت كرد كه او را دوست ميدارد و چه زود او را به سوي خود فراخواند.
سخنش تمام شد، با همة رزمندگان خداحافظي و ديده بوسي كرد، به همه سنگرها سركشي نمود و در خط مقدم، در نزديكترين نقطه به دشمن، پشت خاكريزي ايستاد و به رزمندگان تاكيد كرد كه از اين نقطه كه او هست، ديگر كسي جلوتر نرود، چون دشمن به خوبي با چشم غير مسلح ديده ميشد و مطمئناا دشمن هم آنها را ديده بود.
آتش خمپاره كه از اولين ساعات بامداد شروع شده بود و علاوه بر رستمي قرباني هاي ديگري نيز گرفته بود، باريدن گرفت و دكتر چمران دستور داد رزمندگان به سرعت از كنارش متفرق شوند واز هم فاصله بگيرند.
يارانش از او فاصله گرفتند و هر يک در گودالي مات و مبهوت در انتظار حادثه اي جانكاه بودند كه خمپاره ها در اطراف او به زمين خورد و با اصابت يكي از خمپاره هاي صداميان، از ديار ما رخت بربست و به ملكوت اعلي پيوست.
در بيمارستان سوسنگرد كه بعدا به نام شهيد دكترچمران ناميده شد، كمكهاي اوليه انجام شد و آمبولانس به طرف اهواز شتافت، ولي افسوس كه فقط جسم بيجانش به اهواز رسيد و روح او سبكبال و با كفني خونين كه لباس رزم او بود، به ديار ملكوتيان و به نزد خداي خويش پرواز كرد و نداي پروردگار را لبيک گفت.